نامعاصر بودگی با دنیای مدرن
تاریخ انتشار: ۳۰ مهر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۲۳۴۱۵۰
سخنان نیکویی بر زبان آمد و سوآلهای هوشمندانه مفید و نیکو و سنجیده نیز مطرح و دامن زده شد و پاسخها نیز هر چند فشرده و کوتاه داده میشد لیکن در گفتارها پیوستگی و انسجام بود و دوستان خرسند از پیشرفت برنامههای پیش رو. سوآل سپسین و پایانین، حسن و مُهر خطامی بود بر طومار مباحث مطرح شده. آنچه اینک از محضر مخاطب علاقمند به چنین مباحث میگذرد؛ شمّه ایست برگرفته از آن پرسش و پاسخ سپسین و پایانین در باب و در تبیین علل واقعی کشمکشها و آشفتگیهای کثیرالاضلاع سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و اعتقادی و ارزشی و اخلاقی و در یک کلام روانشناختی و رفتارشناختی موجود در جامعه پسا انقلاب ما ایرانیان.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
ما در غروبگاه دورانی با طلوعگاه دورانی، بناگاه مواجه شدیم که برایمان دور از انتظار و غیر قابل پیشبینی و پیشگیری بود. نحوه مواجه با آنرا نمیدانستیم. برآمدنش برایمان غافلگیرکننده بود. دستآوردهای خیره کنندهاش هم برایمان جذاب بود و وسوسه انگیز هم ترسناک و مخاطره انگیز. دچار سرگشتگی و سردرگمی شدیم. مجذوب و مبهوت نمیدانستیم با انسانی که دست و دامنش پر از فکر و فلسفه و بادههای نو به نو علم و فناوریهای مدرن و ارزشهای مدرنیته است چگونه میباید مواجه شد. به عبارت دیگر ابزارهای فکری و فرهنگی مناسب و متناسب را در مواجه با تحولات عظیم و بیسابقه و سرنوشت سازی که در قاره و منطقههای غربی اتفاق افتاده بود در کف نداشتیم. دچار سرگشتگی، کشمکش و سردرگمی تاریخی عجیب شدیم. به دیگر سخن نوعی نامعاصربودگی یا عدم معاصرت در مواجه با تحولات دنیای مدرن با ارزشهای نوبنیاد مدرنیته؛ کشمکشها و تعارضها را میان تاریخ دورانی که تجربه غروب و زوالش را از سرمیگذراند و تاریخ عصری که انسانش با دست و دامنی پر از ارزشهای نو، بادههای اندیشه و دانش و آگاهی و دانایی جدید و ابداع و اختراع انواع و اطوار و اقسام فناوریهای مدرن بر صحنه آمده بود و جهانی گام برمیگرفت و جهانی جغرافیای همه سنتهای اعتقادی و نظامهای سیاسی و اجتماعی را در مقیاسی سیارهای در همه قاره میکوبید و از پیش رو برمیگرفت و در مینوردد و تسخیر میکرد؛ بیش از پیش فراختر و دشوارتر و بغرنجتر و شکافها را عمیقتر صعبالعبورتر میکرد و چنین نیز شد. اکنون نیز دست و دامنمان در مواجه با او تهیست. تاسیس کشور نوبنیاد پاکستان در ذیل نظام سیاسی جمهوری اسلامی و اخیرا تاسیس امارت اسلامی در افغانستان تجربه غمانگیز زوال تاریخ دورانیست که نه تنها معاصرت با دنیای مدرن را نمیفهمد که ناتوان از برقرار کردن نسبت و رابطه واقعی و اصیل با آن است. اسلام خواهیهای دوره جدید در هر شکل آن تصویر غمانگیز تجربه دوران زوال عالمیست با تحولات دنیای مدرن و ارزشهای مدرنیته که با آن احساس غربیگی، بیگانگی میکند و ناتوان و ناکام از معاصرت با آن است. علیرغم آنکه بر خوان ضیافت دستاوردهایش نشسته است و با ولع از آن لقمه و کام برمیگیرد با آن سرستیز دارد و با ارزشهایش بر سر مهر نیست و سر قهر دارد و با دست و دامنی تهی سودای انسان و عالم دیگر را در سر میپزد.
همزمانی جامعهها، فرهنگها، ادوار یا اعصار تاریخی لزوما به معنای معاصرت میانشان نیست. جامعهها و جمعیتهای قاره سرخپوستان بومی وقتی با مهاجمان اسپانیایی مواجه شدند هیچ معاصرتی میانشان نبود هرچند همزمان آن مهاجمان اروپایی و این بومیان سرخپوست هزارهها جدای از هم بیخبر از یکدیگر سیر و مسیر تاریخ خود را از سرگذرانده بودند. در درون مرزهای سیاسی و جعرافیایی جامعهها شما میتوانید هم جمعیتهای کوچ رو هم روستانشینان کشاورز روزگار نوسنگی را هم جمعیت شهری برج نشین مدرن را بیابید به لحاظ زمانی همزمان باشند لیکن معاصرت میانشان نباشد.
معاصرت مستلزم شناخت متقابل از یکدیگراست. مستلزم داد و ستدهای چند سویه میان جامعههاست. البته و صد البته نه صرفا تجاری و بازرگانی. در سپهر دیگر نیز اعم از فکری و فرهنگی و ارزشی و اعتقادی یا ایدئولوژیک به مفهوم رایج آن نیز. پس از فتح قنستنطنیه پایگاه و پایتخت روم شرق به تاریخ ۱۴۵۳ میلادی به دست ترکان عثمانی علیرغم داد و ستدهای گسترده تجاری که میان بازرگانان و تجار ِنظام سلطان سالاری عثمانی به تدریج با اروپائیان برقرار شد، هیچگاه معاصرت واقعی آنگونه که میان روسها با تحولات عظیم اروپای سدههای رنسانس و روشنگری اتفاق افتاد در میان ترکان و اروپائیان اتفاق نیفتاد. اکنون همچنین معاصرتی اتفاق نیفتاده است. میان ژاپن و غرب اتفاق افتاده است. حتی میان هند و غرب به درجهای اتفاق افتاده است. اما میان پاکستان جمهوری اسلامی جدیدالتاسیس و امارت اسلامی افغانستان طالبان نه تنها چنین معاصرتی اتفاق نیفتاده است که راهها و مجاری آن نیز تنگتر و مسدودتر هم شده است.
پس از نیمه برخاستن ما ایرانیان از خواب سنگین روزگار حاکمیت شاهان قاجار در دهههای پایانین همین روزگار، جنبش مشروطهخواهی را میتوان نخستین تلاش واقعی ایرانیان مشروطهخواه در مسیر معاصرت یا هم روزگار شدن با تحولاتی که در قاره و منطقههای غربی تاریخ رخداده بود تفسیرکرد. البته آن جنبش و خیزش مشروطه خواهی بیثمر هم نبود. در روزگار استبداد شانه پهلویها تلاشهای یک سویه در معاصرت و همروزگار شدن با دنیای مدرن و ارزشهای مدرنیته ادامه یافت. با برآمدن انقلاب بهمن ۵۷ هم کشمکش میان ارزشها و سنتها و باورهای جامعه پسا انقلاب با ارزشهای مدرنیته که جمعی به چشم تردید و جمعی دیگر از موضع و منظر نفی و انکار به سیاست و سیادت کفرآمیز لیبرالی دنیای مدرن مینگریستند؛ در میان حاکمان و نو دولتیان جامعه پساانقلاب با رنگ و لعاب غلیظ سیاسی، عمیقتر شد و تناقضها آشکارتر و تضادها زیانبارتر و تقابلها پرهزینهتر برای جامعه.
مدعیان بسیاری نیز در جوامع مسلمان زیر لوای انواع و اطوار اسلام خواهیهای سلفی و تکفیری و سیاسی به هوا و هوس بازسازی خلافتها و عمارتهای مدفون مسلمانان در روزگاران گذشته و احیای اسطورههای کهن آن روزگاران در روزگارِ زوال تاریخی مسلمانان پی به پی برصحنه آمدند. چه خونها که سنگدلانه بر زمین تاریخ نریختند و چه میراث و کارنامه مردودی از خود به جای ننهادند و همچنان متعصبتر و ناکامتر و ناموفقتر از پیش سنگدانه خون میریزند و هم بر خود هم بر مسلمان و غیرمسلمان جفا میکنند و ستم میبارند.
چهار دهه کشمکش و تناقض و سرگشتگی و تقابل و سردرگمی و تعارض میان سنت و مدرنیته در جامعه پساانقلاب ما تصویری غمانگیز از نامعاصربودگی و ناکامی در معاصرت یا همروزگار شدن با تحولات و مقتضیات و ملزومات دنیای مدرن و ارزشها و دستاوردهای پذیرفته شده جهانیست. تناقض را ببینید! هرچه قهرآمیزتر و متعصبانهتر دیگری را نفی میکنیم و با ارزشها و دستآوردهای علمی و فکری و فرهنگی و مدنیاش میستیزیم و انکارش میکنیم؛ بیش از پیش خود را در دست و دامن او افکنده مییابیم. شهروندان کشورهای مسلمان از صدر تا ذیل از کشورهای خود میگریزند و مهاجرت و ترک میهن بسوی کشورهایی میکنند و میروند و پناه میگیرند که خاستگاه و کانون تحولات عظیم دوره جدید بودهاند و اندیشمندان و خردمندان و دانشمندان و نخبگانش طراحان و معماران و مهندسان و بنیانگذاران و بپاکنندگان بزرگ نظامهای سیاسی و فکری و فرهنگی و مدنی و معنوی و ارزشهای مدرنیته. آنها احساس میکنند؛ در این کشور حقوقشان بیشتر از زادگاه و سرزمین خود مراعات میشود و برایشان هم فرصت بیشتر است هم زمینه و زمانه مهیاتر که استعدادهایشان شکوفان شود و ببالند و طرحها و برنامههایشان را برای یک زندگی مرفهتر و موفقتر تحقق ببخشند و در هوا و فضای آزادتر تنفس کنند و بیاندیشند و مسلمانهتر زندگی کنند. به سرزمینهای دور نمیرویم و راه را دور نمیکنیم در همین جامعه پساانقلاب ما که در صدر هرم جمعیتی جامعه نو دولتیان و مدیران تازه متمول و تازه متمکن و صاحبان قدرت قرار گرفتهاند تا قاعده هرم جمعیتی جامعه که بیشترشان فرودستان محروم از نام و نان و جاه را شامل میشوند؛ فرزندانشان را برای زندگی مرفهتر و موفقتر و دسترسی به آیندهای درخشانتر به کشورهایی میفرستند که زیر سقف مجلس و مصلاهای نماز جمعه و منبر مسجدها و پشت بلندگوی حسینهها دارالکفر توصیف و تحقیر می شوند و باور به نظامهای دانایی و فکری و فرهنگی سیاسی و مدنی و معنوی و اخلاقی ارزشی مدرنیته آنها کفر و اباحیگری و لیبران مشربی محسوب میشود!
تناقض را ببینید! معاصرت گریزی دروغناک را ببینید!
به هر روی همروزگار شدن و معاصرت با دیگری مقتضیات و لوازم خاص خود را دارد و میطلبد. مادام که زمینه و زمانهاش را مهیا نکردهای همچنان در گلوگاه کشمکشها و تناقضها گرفتار خواهی ماند. اساسا همروزگار شدن و معاصرت با تحولات دورانسازی که در تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری ما در مقاطع و برهههای خاص تاریخی هر از گاه اتفاق افتاده و افق گشوده است و سر از افتتاح عهد و عصری نو برکشیده است در سه حالت میتواند اتفاق افتد.
شرط و حالت نخست این است که تو خود خاستگاه و کانون تحولات فکری و فرهنگی و مدنی و معنوی باشی و با دست و دامنی پر از بادههای نو فکر و فرهنگ و دانش و دانایی و دستاوردهای نو، دیگری را به معاصرت یا همروزگاری و همراه شدن با خود فرابخوانی.
حالت و شرط دوم بالعکس است. دیگری خاستگاه و کانون تحولات باشد و با دست و دامنی پر از باده اندیشهها و ارزشهای نو تو را به معاصرت و همروزگار شدن با خود فرابخواند.
حالت و شرط سوم این است تو با دیگری و یا به عکس با بادههای نو اندیشه و نظامهای ارزشی و مدنی و معنوی متفاوت لیکن بالنسبه همسنگ به آوردگاه تاریخ فراخوانده شوی و با دیگری دست و پنجه بفشاری و وارد دادن و ستاندنهای کثیرالاضلاح بشوی و با دستی به حریف بدهی و با دستی دیگر از حریف بستانی. یک هزاره بیش، ایرانیان اینچنین با یونانیان و رومیان دست و پنجه فشردند. در آوردگاههای تاریخ آن که دست و دامنش از بادههای نو اندیشه و دانش و دانایی و خرد و خردمندی پرتر و کالایش در بازار داد و ستد فکرها و فرهنگها و عقلها و فهمها مرغوبتر مشتریانش پرخریدارتر.
۶۵۶۵
کد خبر 1686204منبع: خبرآنلاین
کلیدواژه: ارزش های مدرنیته فکری و فرهنگی مدرن و ارزش ها مدنی و معنوی روزگار شدن اتفاق افتاده تحولات عظیم ما ایرانیان دنیای مدرن ارزش ها کشمکش ها انقلاب ما تعارض ها جامعه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۲۳۴۱۵۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
رئیس انجمن جامعه شناسی ایران: پروژه یکدستسازی همه جا شکست خورده است/ هر روز شکافهای عمیقتری بین ایدئولوژی حاکمیت با مردم میبینیم/ گروههای مختلف مردم به همدیگر احترام میگذارند
پایگاه خبری جماران: رئیس انجمن جامعه شناسی ایران با تأکید بر اینکه یک هنجار یا قاعده، زمانی میتواند شایع و محقق شود که از یک پشتوانه قوی وجدان جمعی یا حمایت مردم برخوردار باشد، گفت: هر روز جامعه از سبک زندگی ای که حکومت میخواهد اعمال کند، فاصله بیشتری میگیرد . یعنی هر روز فاصله و شکافهای عمیقتری بین ارزشها و هنجارهای حاکمیت با مردم میبینیم. نتیجه چیست؟ سال 1401 به طور جدی نتیجهاش را دیدیم، اما به نظر میرسد که یک نوع فراموشی در بخش هایی از حاکمیت وجود دارد.
سعید معیدفر در گفت و گو با خبرنگار جماران گفت: واقعا نمیدانم ما برای چه کسی صحبت میکنیم و مخاطب ما چه کسی است؟ تجربهها بیانگر این است که عملا گوش به این حرف ها داده نمی شود یا به عبارتی باید بگویم، آیا ما برای خودمان صحبت میکنیم یا برای جامعه صحبت میکنیم؟ یا برای سیاستگذاران و برنامهریزان صحبت میکنیم؟ اگر خواسته باشم برای دل خودم حرف بزنم و یا حرف دل مردم را بزنم، عملا مخاطب من حکومت نیست. چون هر برنامه یا سیاستی که میگذارد، اصلا کاری به ابعاد اجتماعی آن ندارد.
وی با ابراز این عقیده که به ویژه در سه، چهار سال اخیر هرچه جلوتر آمدهایم، اساسا بخشهایی در حاکمیت کاری ندارند که سیاستها، کنشها و برنامهریزیهای آنها چه تبعات اجتماعی دارد، افزود: البته شاید اقلیتی که به نحوی مخاطب حکومت هستند، در این قضیه با حاکمیت همراستا باشند، ولی عملا میتوان گفت که بخش بزرگی از جامعه راه خودش را میرود و حاکمیت هم راه خودش را میرود؛ نه او به تبعات رفتار خودش فکر میکند و نه این. به نوعی دو مسیر متفاوت دارد طی میشود.
وی با اشاره به برخی وقایع در سال های گذشته، یادآور شد: افراد حاضر در اعتراضات، مدتی سبک زندگی خودشان را نشان دادند و امروز نهایتا تصمیمی که دوباره حاکمیت گرفته این است که اوضاع را به شرایط قبل از نیمه دوم 1401 برگرداند. اما این امر به نظر میرسد که امکانپذیر نیست. چرا که به لحاظ جامعهشناختی میگوییم یک هنجار یا قاعده زمانی میتواند شایع و محقق شود که از یک پشتوانه قوی وجدان جمعی یا حمایت مردم برخوردار باشد. طی قرنها و سدههای متعدد، مردم زندگی میکردند و هنجارها و سبک زندگی، پوشش، آرایش و آداب و رسوم خودشان را داشتند. مردم به طور عموم یک چیزی را پذیرفته بودند و بین خودشان قرارداد عرفی بود و نهایتا چون آن عرف از یک پشتوانه قوی اجتماعی برخوردار بود و مردم مبتنی بر هنجارهای خودشان از آن عرف حمایت میکردند، و اساسا نیاز به اعمال زور از بالا نداشت.
رئیس انجمن جامعه شناسی ایران تصریح کرد: البته حاکمیتها برای موارد نادری که اتفاق میفتاد، حضور داشتند. مثلا اگر قتلی اتفاق میافتاد نیاز به مداخله حکومتهای محلی و یا حکومت در یک مقیاس بزرگتر بود. اما بقیه امور جامعه در اختیار خودش بود. یعنی مردم فی ذاته و بر اساس ارزشهای خودشان از هنجارها حمایت و بر اساس آن عمل میکردند. اگر کسی هم تخلف میکرد، وجدان جمعی به نحوی او را مورد مؤاخذه قرار میداد.
پروژه یکدستسازی همه جا شکست خورده است
وی تأکید کرد: اما به دنیای جدید که وارد شدیم، «یکدستسازی» پروژهای است که حکومتهای ایدئولوژیک دنبال کردهاند. یعنی تلاش داشتهاند که همه مردم را یک مدل ببینند و دیگر تنوع فرهنگی، ارزشی، هنجاری و سبک زندگی را نبینند. طبیعتا این پروژه همه جا شکست خورده است. یعنی علیرغم اینکه حکومتهای ایدئولوژیک با تمام قوا، زور و فشار از بالا تلاش کردهاند که پروژه یکدستسازی را دنبال کنند، موفق نشدهاند. اما این حکومتها از تاریخ و تجربه حکومتهای مشابه درس نگرفتهاند و دوباره میخواهند آن را تکرار کنند.
معیدفر گفت: جالب است که در کشور خود ما حداقل در سال 1401 تجربه کردیم و دیدیم که نمیشود؛ و نهایتا چقدر دردسر برای حکومت ایجاد کرد و چقدر خسارت به مردم وارد شد. روی شرایط اقتصادی و ثبات کشور در عرصه بینالمللی هم تأثیر گذاشت. اما باز درس گرفته نمی شود و دوباره میخواهند آن را تکرار کنند.
وی در ادامه در خصوص میزان بازدارنگی برخی طرحها و رفتارهای حاکمیتی گفت: پروژه یکدستسازی حتی در حکومت پهلوی اول هم دنبال میشد. یعنی حکومت همه تلاش خودش را کرد تا مردم را نسبت به یک سری هنجارها مرتبط کند ولی نشد و دست آخر یک انقلاب اسلامی اتفاق افتاد. یعنی عکس جریانی که حکومت دنبال میکرد، رجعتی به ارزشهای دینی اتفاق افتاد. حالا جمهوری اسلامی دنبال این است که پروژه یکدستسازی را با مسیر متفاوتی دنبال کند؛ و نتیجهاش را دارید میبینید.
معیدفر با بیان این عقیده که هر روز جامعه از سبک زندگی دلخواه سیستم رسمی فاصله بیشتری میگیرد، ادامه داد: هر روز فاصله و شکافهای عمیقتری بین ایدئولوژی، ارزشها و هنجارهای حاکمیت با مردم میبینیم. اما در عین حال عبرتی هم نمیگیرند. نتیجه چیست؟ سال 1401 به طور جدی نتیجهاش را دیدیم؛ و قطعا این بار میتواند در ابعاد خیلی وسیعتر اتفاق بیفتد. یعنی شاید بعد از یک مدتی فکر میکنند همه چیز آرام شده و سکوت است، و دوباره شروع کنیم. به نظر میرسد که یک نوع فراموشی وجود دارد.
وی افزود: از آنجا که این اعمال زور برای تحقق یک سلیقه خاص، پشتوانه اجتماعی ندارد؛ حتی در میان کسانی که خودشان با آن هنجارها و ارزشهای حاکمیت همصدایی دارند. یعنی در خیابانها و در بیشتر مواقع، کسانی که سبک پوشش متفاوتی دارند مورد اعتراض مذهبیها هم قرار نمیگیرند و یک نوع همزیستی مسالمتآمیز بین آنها ایجاد شده است. ما این همزیستی را در بسیاری از کشورهای اسلامی میبینیم. یعنی امروز اساس بر پذیرش ارزشهای متقابل هست و ما وارد دنیایی شدهایم که این تفاوت پذیرفته شده است.
رئیس انجمن جامعه شناسی ایران یادآور شد: در گذشته تنوع بوده، اما آدمها چون در قالب قوم، طایفه و ایل جدا از هم زندگی میکردند، شاید دچار مشکل نمیشدند. ولی امروز تمام این فرهنگها و خرده فرهنگها در کنار هم زندگی میکنند. اوایل تلاش بر این بود که یکی از اینها خودش را بر دیگران تحمیل کند، ولی الآن به تدریج ما داریم وارد دنیایی میشویم که خرده فرهنگهای متفاوت دارند در کنار هم همزیستی مسالمتآمیز پیدا میکنند. یعنی میگوید تو سبک زندگی خودت را داری و من هم سبک زندگی خودم را دارم؛ میتوانیم ضمن احترام به سلیقهها، ارزشها و هنجارهای همدیگر دوستی و معاشرت هم داشته باشیم. ما وارد این دنیا شدهایم، اما متأسفانه حاکمیت ما نمیخواهد این را بپذیرد؛ و الآن نگران است که حتی مذهبیون اعتراض جدی نسبت به سبک زندگی مغایر با نظر حاکمیت ندارند و با آن کنار آمدهاند.
وی گفت: خود من هر روز در مترو و شهر رفت و آمد دارم و میبینم که چگونه گروههای مختلف مردم به همدیگر احترام میگذارند. وقتی که در جامعه زمینه اعتراض به سبک زندگی گروه دیگر وجود ندارد، حاکمیت مجبور است به زور آن را دنبال کند. طبیعتا چون وجدان عمومی پشت سرش نیست، حتما شکست خواهد خورد. البته خسارتهای خیلی سنگینی هم به جامعه وارد خواهد کرد.
وی در ادامه گفت و گو با جماران تأکید کرد: نگاه رسمی، دیگر نمیتواند بگوید من فکر و ایدهای دارم و همه باید در آن چهارچوب قرار بگیرند. همین الآن رفراندوم هم نمیخواهد، در مطالعات و بررسیهای اجتماعی که برگزار میشود، میتوانید واکنش مردم را ببینید. بخش عظیمی از مردم امروز به شدت با ارزشهای مسلط در تضاد قرار گرفتهاند؛ با هنجارهایی که او میخواهد القاء کند در تضاد و تزاحم قرار گرفتهاند. این حاکمیت یا باید با ارزشهای جامعه همراه شود و یا با جامعه درگیر شود و نهایتا هم خودش آسیب ببیند و هم به جامعه آسیب جدی بزند.
وی با بیان اینکه فکر می کنم راه دوم انتخاب شده است، تصریح کرد: به جای اینکه خود را با هنجارها و ارزشهای امروز جامعه تطبیق بدهند، میخواهند در بر همان پاشنه سالهای گذشته بچرخد که جامعه اقبالی به سمت هنجارها و ارزشهایی نشان دادند. اما وضع عوض شده و دیدگاههای مردم تغییر پیدا کرده و بررسیهای اجتماعی نشان میدهد که چه اتفاقات بزرگی دارد در جامعه میافتد. به نظر میرسد حاکمیت چشمش را به روی این تغییر و تحولات بسته و میخواهد ارزشهای خودش را القاء کند؛ جواب نمیدهد.
وی در تبیین دیدگاه خود گفت: وقتی یک جامعه دارای فرهنگ خاص و تنوع فرهنگی، ارزشی و هنجاری باشد، شما نمیتوانید او را عوض کنید. سالها است در آموزش و پرورش و صدا و سیما تمام امکانات و ابزارها با بودجههای بسیار هنگفت تلاش شده که جامعه را به سمت ارزشهای خاص خودشان بکشانند. اگر موفق شده بودند، مسلما دست به زور نمیزدند. بنابراین، شیوههای نرم هم دیگر جواب نمیدهد. یعنی جامعه ما مختصاتی پیدا کرده و با برخی مختصات حاکمیت ما سازگار نیست.
رئیس انجمن جامعه شناسی ایران اظهار کرد: حاکمیت مجبور است خودش را از عرصههای فرهنگی منعزل کند و بگوید صرفا میخواهم حکومت کنم؛ مثل برخی حکومتهای دیگر که با ارزشها و هنجارهای جامعه کاری ندارند و هر چیزی که مردم در مقیاس منطقهای یا محلی وضع میکنند، حکومت کشور تلاش میکند که آن را در چهارچوب قانون بیاورد و نهایتا در چهارچوب آن نظمی برقرار کند؛ اقتصاد مملکت فعال و شرایط امنیتی درست باشد.
وی در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه رویکرد عدم دخالت در عرصه های فرهنگی و اجتماعی چه نسبتی با «جمهوری اسلامی» دارد؟ ابراز عقیده کرد: امروز به نظر میرسد که دیدگاههای خود مذهبیون هم عوض شده و بسیاری چیزها دیگر اهمیت گذشته را ندارد؛ نوع نگاه به دین و نوع مداخله دین در جامعه تغییر پیدا کرده است. اگر یک روزی بخش عمدهای از جامعه خواستار دخالت دین در امر سیاست بودند، بررسیهای اجتماعی نشان میدهد هر دورهای که مطالعات انجام گرفته، میزان نظر افراد درباره مداخله دین در سیاست به شدت کاهش پیدا کرده است. دو، سه ماه اخیر هم در مورد «پیمایش ارزشها و نگرشها» اطلاعاتی بیرون آمد که وضعیت چگونه است؛ و این را میشود با سالهای پیش مقایسه کرد.
سیاست باید عاملیت خودش را در تحقق دین کنار بگذارد
وی افزود: اینها نشان میدهد که سیاست باید عاملیت خودش را در تحقق دین کنار بگذارد و اجازه بدهد که دین متناسب با مبانی اصلی خودش، روی اندیشه و رفتار انسانها تأثیر بگذارد. اگر همچنان مداخله حکومت در عرصه دین تداوم پیدا کند، نمیدانم که سالهای آینده ما تا چه اندازه با گریز مردم از دین رو به رو خواهیم شد. یعنی الآن نمونههایی هست و میتواند شدت بیشتری پیدا کند.
معیدفر در پاسخ به اینکه یعنی به عقیده شما هرچه حکومت مداخلهاش را کمتر کند، ارزشهای دینی در جامعه پررنگتر میشود؟ گفت: حداقلش این است که روند گریز از دین به شدتی که الآن هست، نخواهد بود. البته برای پروسه دینداری نیاز به یک دوران خاصی داریم. فرض کنید مثل کسی که عمل کرده یا مدتی بستری بوده، عضلاتش خشک شده و باید فیزیوتراپی برود تا دوباره این عضلات به کار بیفتد، اگر حکومت مداخله خودش در امر دین را کنار بگذارد، مثل کسی است که فعلا از روی تخت بلند شده اما نیاز به فیزیوتراپی دارد. یعنی نیاز به عملیات جداگانهای هست که کم کم بتواند حالت عادی پیدا کند.
وی در پایان گفت: بنابراین، فکر میکنم اولین گام این است که حکومت از تداوم و تشدید مداخله در امر دینی اجتناب کند؛ بعد خود مردم یا بزرگان جامعه و کسانی که باورهای عمیق دینی دارند، بتوانند با شیوههای ترویجی یا تعلیمی اوضاع را به حالت عادی برگردانند. فعلا این دخالتها در دین، ثلمهای به دین وارد کرده که حالا حالاها آثار منفی آن را خواهیم داشت.